درد
عجب دردیست!کسی حرف هایت را نمی فهمد.می بینی ؟همه ی دوستانت که شاید عاشقانه دوستشان داری تورا نمی فهمند.حق هم دارند!قلب تو یک دنیا حرف دارد که خدا محرم اوست.
کجا دنباله گوش شنوا می گردی؟
دوستانت نیز غرق دردند.عالم غرق درد و غم است.چه کسی غم ندارد؟شادی کجاست؟
می بینی شادی را گم کرده ایم.ولی نه!یدی ستاره ای درخشید؟خوب دور دست را نگاه کن!نه! اتگار شادی پیداست.امگار امیدی هست.خوب گوش کن.می بینی هاتفی می گوید که((بیا به سمت من))؟ وای چه صدای قشنگی!در این دنیای درد زده ی افسردهی الوده به غم مادر تاریکی غم نور یافتیم.در ناراحتی شادی یافتیم .
ای ادمها فریاد میزنم!فریاد مرا گوش کنید!به ان نامرد مردم فریب "خواننده ی تاریکی و مرگ((منسون)) بگوئید من شادی را یافتم.چشمانت را"اگر چشمی باقی مانده"بگشای ای دجال.ببین ما شادی را یافتیم"عشق را یافتیم.عشقی که تو باتمام دنیای ماشینی مرگ اورت وتمام ماشین ها نمی توانید از ما بگیرید.بشنو!فریاد ما این است((اندکی صبر سحر نزدیک است))
به امید صبح عاشقی!
+ نوشته شده در شنبه هفدهم مهر ۱۳۸۹ ساعت 11:46 توسط محمد ره انجام
|
به نام داردار هور .