درد

عجب دردیست!کسی حرف هایت را نمی فهمد.می بینی ؟همه ی دوستانت که شاید عاشقانه دوستشان داری تورا نمی فهمند.حق هم دارند!قلب تو یک دنیا حرف دارد که خدا محرم اوست.

کجا دنباله گوش شنوا می گردی؟

دوستانت نیز غرق دردند.عالم غرق درد و غم است.چه کسی غم ندارد؟شادی کجاست؟

می بینی شادی را گم کرده ایم.ولی نه!یدی ستاره ای درخشید؟خوب دور دست را نگاه کن!نه! اتگار شادی پیداست.امگار امیدی هست.خوب گوش کن.می بینی هاتفی می گوید که((بیا به سمت من))؟ وای چه صدای قشنگی!در این دنیای درد زده ی افسردهی الوده به غم مادر تاریکی غم نور یافتیم.در ناراحتی شادی یافتیم .

ای ادمها فریاد میزنم!فریاد مرا گوش کنید!به ان نامرد مردم فریب "خواننده ی تاریکی و مرگ((منسون)) بگوئید من شادی را یافتم.چشمانت را"اگر چشمی باقی مانده"بگشای ای دجال.ببین ما شادی را یافتیم"عشق را یافتیم.عشقی که تو باتمام دنیای ماشینی مرگ اورت وتمام ماشین ها نمی توانید از ما بگیرید.بشنو!فریاد ما این است((اندکی صبر سحر نزدیک است))

به امید صبح عاشقی! 

نفس

باز قلم در دستم بیتابی می کند.دلم نجوایی دارد و حنجره اش قلم است.چه کند دل بیچاره که حرفهایش زیاد است ولی قلم توانایی  گفتن حرفهای اوزبان بودن برای اورا ندارد.

دل بیچاره می خواهد فرید بزند :ای ادمها گوش کنید!

گوشهایتان کجاست؟ایا گوشی مانده تابه حرفهای او گوش دهد؟دل به وسعت یک عمر حرف برای گفتن دارد ولی چه کند که کسی حرفهای اورا نمی فهمد؟دل که می بیند حرف او سنگین است حرفش را به باد صبا می سپارد.صبا خوب محرمیست!راز دل را به نامحرم نمی گوید.دل دنبال محرمیست وباد صبا که ازاده است هم خود محرم است و هم خوب میداند این راز چیست!

صبا می خواهد فریاد بزندای ادمها به هوش باشید!در این دنیای ماشینی شما هنوز قلبی "هنوز دلی و هنوز جانی زنده است.جانی که به سختی نفس می کشد.قلبی که برای بودن هوای پاک به سختی می یابد.چشم باز کنید!ازرنگها خسته نشده اید؟!از دوغ رنگ و لعاب ها خسته نشده اید؟!دل طالب عشق است و هوایش پاکی و صفا و مروت.اری گفتم قلب هوای پاک به سختی می یابد.اری چون عشق را فراموش کرده ایم.عشق رادر خیابن ها وزیر روسری ها.بگذار گریه کنم و بگویم در پست ترین حالات جست و جو می کنیم!وچه گذشته است برما؟اه چه گذشته است برما که عشق را گدایی م کنیم؟دختران پاک!پسران عفیف!مگر ما فرزندانافرینندگان لیلی و مجنون"فرهادو شیرین"بگذار بی تعارف فریاد بزنم و گویم مگر ما فرزندان چندین قرن مبارزه ی نورو ظلمت.هشت سال نبرد خون و عشق و غیرت با تانک و سنگ دلی و نامردی نیستیم؟جای عشق ما دردست خیابن است؟

می خواهم بگویم:خواهر من تو عزیزی"برادرم تو بزرگی و این عزیزی و بزرگی کجا و خواری عشق دروغ خیابان!عاشق باشیم۱

به امید صبح عاشقی!